باياتيلار در فولكلور ( فرهنگ عامه ) آذربايجان تقريبا شبيه دو بيتي هاي فارسي است كه هر باياتي شامل چهار مصرع مي شود ، مصراع اول معمولا چندان مفهوم ندارد ولي منظور گوينده از مصرع دوم آغاز و در مصرع سوم تشريح ودر مصرع چهارم به نتيجه ختم مي شود،و اغلب حاوي نكات و معاني فلسفي و اخلاقي و اجتماعي واحساسي و عبرت آموزي است : معمولا خانمها چند نفري د رمحفلي دور هم جمع مي شوند و باياتي هاي مختلف را جدا جدا در تكه كاغذ هايي نوشته به كيسه اي مي اندازند ؛بعد يك نفر با بردن اسم يكي از حاضران مانند قرعه كشي دست در كيسه كرده و يك باياتي در مي آورند و به آواز بلند مي خوانند : اگر مفهومش خوب و اميد بخش و نويد دهنده باشد همه برايش دست زده و تبريك مي گويند و اگر اين چنين نباشد كه فرد كمي دلگير مي شود وديگران تفسير باياتي را تفسير به خوبي كرده و و به او دلداري مي دهند .
در ص 55 كتاب ((تبار شناسي قومي ))آقاي اسماعيل يورد شاهيان در مورد ادبيات شفاهي مردم آذربايجان
(از جمله اورميه ) چنين آمده است: (( به طور كلي اين ادبيات ساخته و پرداختۀ گروه انسانهاي است كه
ازطلوع آفتاب تا غروب در دل شبها در تلاش معاش عرق ريخته و درد ها و رنج ها و عصيانها و وشاديها و خنده ها و آرزو هاي خود را در قصه ها ،باياتي ها ، چيستان ها ،سرود ها ، بازيها و لطيفه ها به زبان آورنده كه امروز ما اين آثار اصيل و گرانبهاي ذوق اانسانهاي همدرد را به نام ادبيات شفاهي مردم مي ناميم .))
باياتي ها :كه معادل فارسي آن را مي شود ((دو بيتي ))ناميد ، قسمت اعظم ادبيات فولكلوريك آذر بايجان
را تشكيل مي دهند … و از چنان لطف و خلوص و صفا و صراحتي برخوردارند كه بخصوص وقتي با آهنگ ويژۀ خود و نوايي گيرا خوانده شوند ، عنان از دست هر انسان با احساسي مي رباين و سرشك به چهرۀ حساس مي افشانند .
عنوان باياتي به احتمال زياد از نام ((بيات يا بايات )) گرفته شده ؛باياتها از جمله قبايلي بودند كه در دوران كوچ واتراق به آذربايجان آمده و در آنجا سكنه گزيده اند . حدس انتساب باياتي به بايات ها زماني قريب به يقبن مي شود كه در موسيقي فولكلوريك آذربايجان نيز به نواهايي از قبيل افشاري و گرايلي بر مي خوريم كه عنوان آنها نيز از نام قبايل اقوام گرفته شده است .
نمونه هاي اوليه باياتيه مسلما در آغاز امر به وسيلۀ شاعران و نوازندگاني كه در ادبيات و موسيقي عاميانۀ آذربايجان به نام ((عاشيق )) اشتهار دارند به سبك نظم در آمده است ؛اين سرايندگان در ضمن سرودن نغمات و نواهاي مختلف ، باياتي نيز گفته اند ولي باياتي هايي كه به مقياس وسيع در ميان مردم رواج دارد ، خواه احتمال شناختن سراينده يا مصنف آنها در ميان باشد يا نه ، تعلق به عامه دارد،زيرا زيرا مردم در طول نسلها آنها را سينه به سينه بازگو كرده و آنچه را به زبان ذوق و سليقۀ خود بيگانه ديده به يك سو نهاده و به اقتضاي احساس و خواستهاي عاطفي خود در آن دگر گونيها داده اند ….آقاي سليمان هاشم زاده ، كارمند دانشگاه پيام نور اورميه نيز در جمع آوري و نقل وايراد باياتيها ي آذر بايجان داراي تجربه وافي است ؛ او در تلويزيون اورميه با باياتيهاي شيرين ، اغلب بيننده ها را محظوظ مي نمايد و در هفته نامه (( امانت )) اورميه نيز در هر شماره تعدادي اين نماد فرهنگ عامۀ مردم آذربايجان را به رشتۀ تحرير در مي آورد .براي آشنايي خوانندگان تعدادياز آن(( باياتيها )) از شماره هاي 335،338،341،342 از روزنامۀ امانت و كتاب تبار شناسي با ترجۀؤ آنها ذيلا نقل مي شود :
عزيزينم گونده من كولگه ده سن، گونده من
ايلده قوربان بير اولسا سنه قوربان گونده من
ترجمه :
عزيز تو هستم هر روز من تو در سايه باش من در آفتاب
اگر قرباني در سال يكبار باشد من هرروز قربان تو هستم
عزيزيم قوزي قربان قوچ قربان قوزي قربان
مرد اوغلانين بيرينه نامردين يوزي قربان
ترجمه :
عزيزم بره اي قربانت هم قوچ هم بره قربانت
براي يك جوان مرد صد تا نامرد قربان
گئده رم گلن اولسا گوز ياشيمي سيلن اولسا
محبت ياخشي زادير قدريني بيلن اولسا
ترجمه :
مي روم اگر همراهم باشد اگر پاك كننده اشكم باشد
محبت چيز خوبيست اگر كسي قدرش را بداند
ياغيش آچار قار باشلار فيضه چاتار داغ داشلار
باجينين پيس گونونده دادا چاتار قارداشلار
ترجمه :
باران قطع مي شود برف شروع مي شود و سر كوه به فيض و بركت ميرسد
در روز بد خواهر برادر ها به دادش مي رسند
من بير اوج يوماغام ياتاميشام اوياغام
گئد ديسلر گئده رگي قال دسلر قوناغام
ترجمه :
من يك كلاف پيچيده پستم نخوابيده ام ، بيدارم !
اگر گويند برو ،رفتني هستم اگر گويند بمان ، مهمانم
غريبم يوخدي آرخام قاناديم يوخدي قالخام
چيخام اوجا داغلارا وطنه ساري باخام
ترجمه:
غيبم ،پشتو پناهي ندارم براي پرواز بالي ندارم
تا پرواز كنم به سر كوهها ي بلند و به سوي وطن نگاهي بيندازم
فلكين بير گونو وار كوكونده دوگونو وار
بو گونه شكر اييله بوندان بتر گونو وار
ترجمه:
فلك يك روز دارد در اصل گره در كارش است
به امروزت شكر كن زيرا از اين بدتر روزها دارد
دنيادا سن قوناق اول ايشينده گول ساياق اول
قارانليقا بير چراق يوخسوللارا داياق اول
ترجمه :
در دنيا تو مهمان باش در كارت مثل گل پاك باش
براي تاريكي يك چراغ براي بينوايان پشت و پناه باش
آغلارام آغلار تكين درديم وار داغلار تكين
خزان اولام تؤ كولم ويرانا باغلار تكين
ترجمه :
مو گريانم چنان ابر بهاران كه غم دارم به سان كوهساران
چنان برگي بيفتم پاي بوته به مانند همه باغهاي ويران
عزيزيم وطن ياخشي كوبنگي كتان ياخشي
غربت يئر جنت اولسا گنده وطن ياخشي
ترجمه :
عزيزم وطن خوب است پيراهن كتانيش خوب است
ديار غربت اگر جنت باشد باز هم وطن خوب است
عاشق سوزگون گوزلريم غمدن اوزگون گوزلريم
گوزلدن دويا بيلمز باخسا يوز گون گوزلريمه
ترجمه:
چشمان عاشق پر سوز و گدازم خسته از غمهاي نا خواسته ام
هرگز از آن زيبا خسته نخواهد شد چشمان صد روز به تماشا نشسته ام
آغاردي بوغ سقل قالمادي قره يوز يردن قلبمه ديدي قوجالق
هيچ وجود داياناماز بو درد سره الف تك قدمي ايدي قوجالق
آه چكرم آهم قالخماز دردينن ديرمان تك دوشوب ير
حركت ايليوب قالخمير يرنن تاپ توانيمي آلدي قوجالق
يرينده بير قوش كيمي اوچارديم متر ياريم قدم لري آچاردم
يول گئدنده آتلارينان قاچارديم آخر گور نه گونه سالدي قوجالق
من خليلم يالان گلمز ديليمه آغري دولوب قيشلاريما بليمه
آخردا عصاني وردي اليمه يواش يواش يولا سالير قو جالق
ترجمه:
سفيد شد ريش و سبيل و سياهي نماند از صد سو به قلم حمله كرد پيري
هيچ وجودي به اين درد سرها تحمل نمي كند قد مچو الفم را خميده كرد پيري
آه مي كشم ولي از ته دل بر نمي آيد همچو آسيابي وجودم از نظم بر افتاده
نمي تواند حركتي كند و از جا برخيزد تاب و توانيم را گرفت پيري
در راه رفتن مثل مرغي مي پريدم فاصله هر قدمم يك متر و نيم بود
در راه رفتن با اسبها مي دويدم در آخر به چه روزي افكند پيري
من خليل هستم دروغ به زبانم نمي آيد درد و رنج افتاده هم به پايم همه به كمرم
در آخر عصا را داده به دستم يواش يواش به راهم مي اندازد پيري